سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
هرتزلیا، نمایش هراس اسرائیل از آینده
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
نوزدهمین کنفرانس «هرتزلیا» در روزهای گذشته برگزار شد و مباحث آن مثل همیشه، منعکسکننده فضای حاکم بر رژیم و جامعه صهیونیستی بود. 19 سال است که این اجلاس راهبردی امنیتی در یک بندر سیاحتی در شمال تلآویو برگزار میشود تا به قول رؤسای برگزارکننده، به اخذ تصمیمات راهبردی امنیتی کمک کند.
این اجلاس هر ساله مطابق دغدغههای رژیم اسرائیل ذیل یک عنوان برگزار شده است. کما اینکه در سال گذشته در تابلو آن، «عادیسازی روابط اسرائیل با حوزه عربی» آمده بود. این کنفرانس سه روزه، امسال با عنوان «بازگرداندن اوضاع به حالت قبلی» و چشمانداز مناقشه تهران ـ تلآویو برگزار شد و حائز نکات مهمی بود که با یک مقدمه به آنها اشاره میشود:
1ـ کنفرانس هرتزلیا اگرچه شکل رسمی ندارد، ولی از آنجا که طی حدود دو دهه گذشته بهطور منظم و با حضور مسئولین ارشد سیاسی و امنیتی رژیم اسرائیل برگزار شده، در حکم یک کنفرانس رسمی است. این کنفرانس جنبه فراحزبی داشته و از سوی همه احزاب و شخصیتهای مؤثر صهیونیستی حمایت میشود.
هرتزلیا اگرچه مصوبه ندارد ولی نوعاً رهیافتهای مطالعاتی آن از آنجا که مقامات ارشد دستگاههای امنیتی، نظامی و سیاسی سابق و کنونی اسرائیل در آن شرکت مینمایند، به دستورکار دستگاههای ذیربط تبدیل میشود و علاوهبر آن میتوان گفت از آنجا که کنفرانس سالانه هرتزلیا مهمترین تریبون اسرائیل است و به مباحث آن توجه ویژهای صورت میگیرد، مباحث آن از ماهها قبل آماده میشود. کما اینکه هماهنگی بین سخنرانهای متفاوت این کنفرانس نمیتواند فیالبداهه صورت بگیرد.
همانطور که مشاهده شد فعالیت رژیم اسرائیل در حوزه عربی در یک سال گذشته با رهیافتی که در ماه می سال گذشته در کنفرانس هیجدهم هرتزلیا بیان شده بود، انطباق کامل داشت. این کنفرانس امسال با عنوان «بازگرداندن اوضاع به حالت سابق» برگزار شد و سخنرانان آن بهطور مشترک شرایط کنونی رژیم صهیونیستی را شکننده ارزیابی کردند. مروری بر سخنان مقامات ارشد سابق و لاحق امنیتی نظامی رژیم اسرائیل در این کنفرانس به خوبی عمق هراس آنان از آینده را نشان میدهد.
2ـ اریئیل رایخمان، «رئیس مرکز سیاستها و راهبرد در مرکز چندمنظوره هرتزلیا» که ریاست این کنفرانس را برعهده داشت، در نطق افتتاحیه گفت: «در شرایط هرج و مرج گسترده و بیسابقه داخلی بهسر میبریم» اظهارات بعضی دیگر از مقامات امنیتی اسرائیل نیز این نگرانی را مورد اشاره قرار داد.اشاره مقامات اسرائیلی؛ جنبههای مختلفی از این بههم ریختگی تاریخی را نشان میدهد. رژیم اسرائیل در حال حاضر فاقد پارلمان است و دولت بنیامین نتانیاهو در بحران مشروعیت دست و پا میزند. حزب لیکود که هسته مرکزی تشکل دولت کنونی اسرائیل است، نه توانست علیرغم کمک ویژه دونالد ترامپ به نتانیاهو رأی لازم را کسب کند و نه توانست حتی ائتلاف نیمبندی به وجود آورد و به دولت بیرمق خود جانی تازه ببخشد. اختلافات میان اعضای کابینه اسرائیل به بالاترین سطح خود رسیده است و این در حالی است که هیچکس در اسرائیل امیدی ندارد که انتخابات آینده کمک مؤثری برای بهبود اوضاع بنماید.
3ـ یک نگرانی عمده دیگر رژیم اسرائیل شرایط کنونی کشورهای عربی است. آنان به همراه مقامات آمریکایی و رؤسای چند کشور عربی ـمحور تسلیم ـ کنفرانس منامه را برگزار کردند اما اینک میگویند این کنفرانس یک گام به عقب در حل مسایل اسرائیل با حوزه عربی بهحساب میآید. ژنرال «عاموس گلعاد» رئیسسابق اداره سیاسی و امنیتی وزارت جنگ میگوید: «روابط بسیار شگفتانگیزی را با بسیاری از کشورهای عربی برقرار کردیم ولی بدون فلسطینیان هیچ صلحی با آنها وجود نخواهد داشت. کشورهای عربی در نهایت به آنان خیانت نخواهند کرد و دستگاههای امنیتی اسرائیل ممکن است در پیشبینی حوادث قابل انتظار و قابل پیشبینی در جهان عرب موفق نباشند و اینکه این کشورها تا چه زمانی باثبات خواهند ماند.» کاملاً واضح است که منظور مقامات آمریکایی این نیست که رژیمهایی مثل آلسعود و سیسی و شیخ خلیفه و آلمکتوم به فلسطین خیانت نمیکنند این کاملاً واضح است و خیانت آنان هم موضوع جدیدی نیست آنچه در این میان، علیرغم خیانت سران عربی به فلسطین، آنها را ناراحت و نگران میکند، این است که روابط با پایتختهای عربی برای پروژه امنیتی تلآویو که مهمترین دغدغه رژیم اسرائیل است، آوردهای بهحساب نمیآید و از سوی دیگر صهیونیستها حسابگرتر از آن هستند که نتوانند تحولات پیشروی منطقه که حکومتهای وابسته را در معرض فروپاشی قرار خواهد داد، پیشبینی کنند. آنان به خوبی مشاهده کردند که یک موج نه چندان پرقدرت، چند رژیم سنتی دوست اسرائیل و آمریکا را در منطقه ساقط کرد.
4ـ یکی دیگر از موضوعات مهم وضعیت فلسطینیهاست. مقامات اسرائیل بهخوبی میدانند که منطقه با پرونده فلسطین گرهخورده و نمیتوان بدون حل آن، کار عمدهای در منطقه انجام داد. اسرائیل در چند سال گذشته و بهخصوص در یک سال اخیر تلاش زیادی کرد تا رابطه اسرائیل با حوزه عربی را گرمی ببخشد اما در نهایت سبب شده که اسرائیل با یک چالش بسیار پیچیده روبهرو شود. «اویگدور لیبرمن» (رئیسحزب اسرائیل خانه ما) در این کنفرانس گفت: «تشکیلات خودگردان فلسطین دیگر بهعنوان یک قدرت و مجموعه پابرجا نیست.آنچه وجود دارد جزیره حماس و جزیره فتح است اگر امروز انتخاباتی در کرانه باختری برگزار شود قطعاً حماس پیروز خواهد شد. فروپاشی امنیتی در کرانه باختری خطر بزرگتر نسبت به نوار غزه است. در این دوران حماس به فلسطینیان ثابت کرد که بهترین راه برای تعامل با اسرائیل، قدرت است» این نگرانی تا آنجا بود که «رؤوفین ریولین» رئیسرژیم صهیونیستی نیز در این کنفرانس گفت: «آنچه امروز در نوار غزه جریان دارد، ممکن است به کرانه باختری منتقل شود.
ما نمیتوانیم نزاع با فلسطینیان را براساس حق بازگشت و قدس و غور اردن حل کنیم. ژنرال «بنی گانتس» رئیساسبق ستاد مشترک ارتش اسرائیل که هماینک حزب پرآوازه «آبی ـ سفید» را رهبری میکند، در این کنفرانس گفت: «معیارها و شاخصهای نظریه بازدارندگی اسرائیل در برهه اخیر برهم خورده است. اینک زیانهای اسرائیل تنها به مناطق اطراف غزه محدود نشده بلکه چه بسا به جبههها و مناطق دیگر کشیده شود. ایرانیها این سیاست را به خوبی دنبال میکنند». با این وصف کاملاً پیداست که از نظر مقامات اسرائیلی به جز علنی کردن روابط سیاسی با کشورهایی که از دیرباز با آنان رابطه داشت، کاری نتوانست انجام بدهد. کاملاً واضح است که موضوع فلسطین بدون فلسطینیها حل نمیشود. بر این اساس اسرائیل به درستی احساس میکند به حل قضیه فلسطینی به نفع خود، از هر زمانی دورتر است. حتی در زمان قرارداد اسلو در سال 1370، اسرائیلیها در موقعیت بهتری بودند، چرا که از یکسو فلسطینیها در داخل سرزمینهای فلسطینی قدرتی نداشتند و در داخل کشورهای عربی از سوی رژیمهای عرب کنترل میشدند و از سوی دیگر بالاخره قطار سازش که از کمپدیوید در سال 1357 راه افتاده بود و به ایستگاه اسلو رسیده بود و در این مسیر از ایستگاههای سازش فهد، فاس، وایریور و... عبور کرده بود، برای اسرائیل امیدهای زیادی فراهم کرده بود. اینک اسرائیل علیرغم ظلم و ستم بیشماری که علیه مظلومین فلسطین روا میدارد، به شدت در هراس از آینده است!
«گابی ایزنکات» رئیسسابق ستاد مشترک ارتش رژیم اسرائیل در این کنفرانس گفت: «دو میلیون انسان در نوار غزه و دو میلیون و هشتصد هزار نفر در کرانه باختری زندگی میکنند و همگی آنها، حملات مسلحانه را شیوه و راه اساسی برای تحقق حقوق سیاسی، دینی و اجتماعی خود قلمداد میکنند» این طرحهای فانتزی نظیر معامله قرن علیرغم هزینه زیادی و نیز امید زیادی که به آن بسته شده است، راهحل نیست و تا زمانی که مقاومت در درون فلسطین وجود دارد، موضوع امنیت اسرائیل قابل حل نیست.
5ـ یکی دیگر از موضوعات کلیدی این کنفرانس، ایران و قدرت جمهوری اسلامی بود. کنفرانس هرتزلیا درست در اتمسفر اسقاط پهپاد جاسوسی افسانهای آمریکا توسط نیروی هوافضای سپاه برگزار شد. سرنوشت نفتکشها در خلیج فارس و دریای عمان و نیز سرنوشت مخازن نفتی سیار در فجیره و ثابت در الدوادمی واقع در شمال دریای سرخ، سؤالات زیادی را پدید آورده بود. در حالی که خود اسرائیل هم زمان زیادی نیست که از جنگ دو روزه غزه با رسوایی تمام خارج شده بود، این رویدادها سایه ایران در این کنفرانس را بسیار سنگین کرده بود و لذا بعضی از چهرههای اسرائیلی سعی کردند با لطیفهگویی اندکی از سنگینی آن بکاهند. «یاکوف عمیدرو» مشاور سابق امنیتی نتانیاهو در پاسخ به سؤالی در مورد آمادگی ارتش اسرائیل برای حمله به ایران گفت: بله پاسخ روشن است ما آماده حمله هستیم تا مطمئن شویم ایران به توانمندی نظامی هستهای دست نخواهد یافت.» او در عین حال بلافاصله گفت اسرائیل تاکنون در جلوگیری از اقدام ایران در انتقال سلاح به لبنان موفق نبوده و تعداد راکتهای آنان در لبنان به 130 هزار فروند رسیده است. عمیدرو گفت یکی از مهمترین دغدغههای امنیتی ما، تلاش ایران برای تثبیت موقعیت امنیتی خود در سوریه است.
6ـ یکی دیگر از نگرانیهای عمیق اسرائیل، برخوردار ماندن از حمایت غربیهاست. اسرائیل اعتراف میکند که دیگر به تنهایی قادر نیست از خود در برابر جبهه مقاومت دفاع کند و از این رو به ضرورت تشکیل ائتلاف تأکید کرده است. این ائتلاف هم در سالهای گذشته با ترکیبی غربی، عربی و اسرائیلی شکل گرفت ولی در عمل گرهی از مشکل بزرگ امنیتی اسرائیل را باز نکرد. هماینک این سؤال برای اسرائیلیها وجود دارد که با اعتراف همگان به ناکارآمدی این ائتلاف سهضلعی آیا آمریکاییها کماکان در موضع حمایت واقعی از ما باقی خواهند ماند. براین اساس «عمیدرو» میگوید: «ما نمیتوانیم آینده خود را در دستان کشوری دیگر قرار دهیم. اینکه اسرائیل خودش از خودش دفاع میکند، فقط یک شعار نیست، چیزی است که ما باید هزینهاش را بپردازیم.»
اما واقعیت این است که اسرائیل در محیط منطقهای گرفتار بحران شدید امنیتی است. از یکسو مخالفان اسرائیل در منطقه قدرت گرفتهاند؛ از سوی دیگر رژیمهای عرب مدافع اسرائیل در وضع بحرانی قرار داشته و اساساً آینده آنان نامعلوم است. در این فضا هم آمریکاییها و هم اسرائیلیها درباره اینکه اسرائیل بتواند در فرایند داخلی از امنیت و موجودیت خود دفاع کند، نا امید هستند و نیز آنان از اینکه کماکان حمایت خارجی بتواند اسرائیل را در منطقه در برابر مخالفانش که بیش از هر زمانی قدرت گرفتهاند، حفظ کند، سرخورده شدهاند.
وضعیت کنونی، تهدید یا فرصت؟
در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:
ویژگی یک موجود زنده توانایی آن در تطبیق دادن خود با محیط اطراف است. در مسیر تکامل موجودات، آنهایی به بقای خود ادامه دادند که توانستند خود را با شرایط متحول محیط بیرونی هماهنگ و سازگار کنند. موجوداتی که قدرت سازگاری نداشتند به سرعت منقرض شدند و اکنون فقط فسیلهای آنها را میتوانیم پیدا و مطالعه کنیم.
جامعه و حکومت نیز مثل یک موجود زنده است. جوامعی که قادر به سازگاری با شرایط به نسبت متحول باشند، میتوانند به حیات خود ادامه دهند. ولی مقاومت در برابر تغییرات یا بیتفاوتی و انفعال در برابر مشکلات، موجب نیستی و نابودی جامعه و هر یک از اجزای یک جامعه مثل نهاد سیاست، خانواده، اقتصاد و غیره میشود. دولت نیز از این قاعده مستثنی نیست.
واقعیت این است که متغیرهای پیرامونی دولت ایران در دو سال گذشته تغییرات اساسی کرده است. از یک سو با تنشهای شدید خارجی و تحریمها مواجه شده و از سوی دیگر تکانههای ارزی و اقتصادی موجب بروز مشکلات گوناگونی شده است. همچنین بازتاب این تحولات در ذهنیت و انتظارات مردم نیز به یک عامل مهم تبدیل شده است.
همه این موارد ما را به یک نتیجه میرساند و اینکه دولت نیز باید خود را به نحوی تنظیم کند که با این تغییرات سازگاری پیدا نماید. منظور از سازگاری، انفعال یا پذیرش و تن دادن به مشکلات نیست، بلکه منظور ایجاد تغییراتی سیاستی است که موجب افزایش بهرهوری سیاسی و اقتصادی در چارچوب شرایط موجود باشد.
اگر در گذشته میتوانستیم نفت صادر کرده و پول آن را وارد کشور و اقتصاد کنیم، اکنون این وضعیت به کلی دگرگون شده است، بنابراین باید دنبال منابع جدید برای تأمین ارز بود. اگر اقتصاد کشور در برابر این وضع تکانی به خود ندهد، بدون تردید در برابر آن زانو خواهد زد و وضع موجود برای آن یک تهدید خواهد بود.
ولی اگر دنبال شیوههای تأمین ارز و صادرات بگردد، این تهدید تبدیل به فرصت خواهد شد. فرض کنیم که دچار کمآبی شدهایم. طبیعی است اگر به کمآبی تن دهیم و مثل گذشته آب را مصرف کنیم، دچار کمبود تولید خواهیم شد و چه بسا قحطی گریبان جامعه را خواهد گرفت.
ولی اگر برای مقابله با کمآبی، در نحوه آبیاری و مصرف آب خود تغییر دهیم و به اصلاح بذر و شیوههای کشاورزی روی بیاوریم، چه بسا بر کمآبی غلبه میکنیم و این تهدید را به یک فرصت بینظیر تبدیل خواهیم کرد.
اکنون نقطه اوج فشارهای ناشی از انواع محدودیتها در حال رد شدن است. نمونه آن مسأله تورم و توقف رشد شتابان آن است. همچنین علایمی در شکلگیری رشد اقتصادی یا توقف کاهش تولید است. ثبات نسبی قیمت ارز نیز خبر خوبی است که موجب شده سرمایهها از خرید و فروش ارز خارج شوند و سفتهبازی اقتصادی کم گردد.
مثل سالهای اخیر انتخابات در حال تبدیل شدن به یک فرصت برای یک جهش سیاسی و افزایش سرمایه اجتماعی و سیاسی مردم است. سرمایهای که هم در انتخابات سال 1392 آن را دیدیم و هم در 1394 و 1396 شاهد آن بودیم. این کار نیازمند اتخاذ یک مجموعه تصمیمات روشن اقتصادی در زمینه انرژی و صادرات آن، گسترش صادرات غیرنفتی و نیز روانسازی فضای کسبوکار در کنار مبارزه جدی با فساد است.
برای این کار حدی از انسجام و همبستگی درون سیاستگذاران و مجریان باید ایجاد شود. سیاست قدرتمند و روشن رسانهای و ارتباطی لازمه تحقق چنین هدفی است. نشانههای امیدبخش آن را میبینیم، ولی تا رسیدن به وضعیت مطلوب باید کوششهای بیشتری انجام داد. بخشی از این نشانهها در مطالب سخنگوی دولت بازتاب یافته است ولی کافی نیست؛ بویژه در زمینه بودجه و متوازن کردن آن باید شاهد شنیدن اخبار و اقدامات مثبتتری باشیم.
داعش در افغانستان برای مهار ایران یا روسیه!
امیرمسروری در خراسان نوشت:
روابط آمریکا با داعش درافغانستان وطرح واشنگتن برای استفاده از این کارت جدید به منظور پیشبرداهدافش وارد مراحل جدی تری شده است و همزمان با مذاکره آمریکا با طالبان به نظر می رسد کاخ سفید این سناریو را هم با اهداف مشخص به پیش می برد.
یک: چندی است مسئله داعش در افغانستان جدی شده و بسیاری معتقدند این کشور سرزمین آینده و حیات داعش خواهد بود. این گروه توانسته است با جذب مردم ساکن مناطق شرقی از جمله ایغورها و دیگر مناطق افغانستان پایگاه خود را تشکیل دهد اما سرویس اطلاعاتی روسیه موسوم به FSB مدعی است جمعیت کنونی داعش در افغانستان پنج هزار نفر است که عمده آنان، از منطقه درگیری در عراق و سوریه به این مکان منتقل شده اند.
حضور داعش در شرق افغانستان و تلاش برای نفوذ در منطقه آسیای مرکزی موجب نگرانی کشورهایی چون چین، هند و روسیه شده است. البته روسیه برای نفوذ در این منطقه سال هاست برنامه ریزی کرده است و آسیای مرکزی را بخش جدایی ناپذیر حوزه نفوذ ژئوپلیتیک خود می داند.
از سویی تجربه روسیه در مهار داعش در عراق و سوریه تجربه خوبی است و چین نیز توانسته است تا حدودی در تجربه مقابله با گروه های تروریستی در غرب سرزمین خود موفق باشد. هند نیز سرویس اطلاعاتی قوی دارد و در این زمینه دستاوردهای چشمگیری داشته است اما مسئله داعش در افغانستان بسیار متفاوت از مسئله گروه های تروریستی پیشین در این سرزمین است.
از یک سو عمده نفرات داعش در افغانستان مهاجر و فارغ از هویت افغانی اند که خود یک چالش جدی ایجاد می کند. کریدور شمالی که آمریکایی ها برای انتقال داعش از عراق و سوریه ایجاد کرده، موجب انتقال بسیاری از فرماندهان داعش به افغانستان شده است.
چندی پیش یکی از تحلیل گران ارشد افغانستانی مدعی شد کلیپ جدید منتشر شده ابوبکر البغدادی در افغانستان ضبط شده و او در این منطقه حضور دارد. هرچند منابع امنیتی و اطلاعاتی حضور سرکرده داعش را در عراق و سوریه می داند، اما ادعای حضور رهبران ارشد داعش در افغانستان و انتقال آن به این کشور از منطقه درگیر در عراق و سوریه، ادعای درست و تایید شده ای است.
دو: فراموش نشود برای ما ایرانی ها، افغانستان صرفا یک کشور در نوار شرقی نیست. این کشور هویت مشترک و بخش جدایی ناپذیر فرهنگ ایرانی - اسلامی است. حضور داعش در افغانستان اولین تبعات سر ریزی امنیتی اش را در تهران نشان میدهد. طالبان با داعش بسیار متفاوت است و این گروه قواعد و فرهنگ پایدار اجتماعی دارد، اما داعش شکست خورده در عراق و سوریه، هیچ انگیزه ای جز تشکیل حکومت و کشتار دسته جمعی ندارد.
موضوعی که می تواند به افزایش مهاجرت از افغانستان به ایران منجر شود و دوباره ایران با چالش جدید موج مهاجران مواجه باشد. از سوی دیگر داعش، دشمن اول خود را ایران اعلام کرده و عدو قریبش [ دشمن نزدیکش] را شیعه و ایران اسلامی قرار داده است. هر نوع قدرت گیری داعش در افغانستان به معنای آغاز ناامنی در نوار شرقی و افزایش تهدیدات امنیتی است.
از سویی آمریکایی ها می دانند داعش با دشمنی ایران عجین شده و کینه ای که این گروه در عراق و سوریه از ایران دارند می تواند با تحریک و تسلیح توسط واشنگتن به یک بحران علیه نوار مرزی و منافع راهبردی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان تبدیل شود.
حقیقت این است که آمریکایی ها حمایت از داعش را برای مهار ایران در سوریه و عراق بی محابا و بدون در نظر گرفتن معادلات اجتماعی و بافت هویتی، انجام دادند. همین موضوع موجب شد تا ایران از ظرفیت به وجود آمده استفاده کند و دو نیروی مهم محور مقاومت از جمله حشدالشعبی را تشکیل دهد که هدفی جز نابودی اسرائیل و اخراج آن از عراق نداشته باشند اما سرزمین افغانستان متفاوت است و پنتاگون این را خوب می داند. موضوعی که با برنامه ریزی انتقال تروریست های داعش به افغانستان، طرح جدیدی برای تهدید ایران و روسیه است و باید دید این دو کشور برای مقابله با حمایت های آمریکا از داعش چه تدبیری اتخاد می کنند.
سه: انتخاب شمال افغانستان به عنوان مرکز خلافت و جایگزینی رقه و موصل دو پیام واضح برای کشورهای همسایه افغانستان دارد. داعش به افغانستان آمده که بماند نه آن که صرفا به عنوان یک گروه کوچک فعالیت کند. اگر خلافت داعش در شمال افغانستان گسترده تر شود به طور حتم شاهد موجی از مهاجرت تروریست های هم پیمان با داعش خواهیم بود که در نوع خود نگرانی های امنیتی ویژه ای ایجاد می کند. فراموش نشود که افغانستان تجربه حضور عرب افغان ها و چچنی هایی را دارد که علیه شوروی کمونیستی جنگیدند. استراتژی لانه زنبور که در عراق شکست خورد، این بار در خاک افغانستان برنامه ریزی شده تا شاید بتوان تمام تروریست های جهان را در یک مکان جا داد.
چهار: از سویی دیگر حضور داعش در افغانستان آورده دیگری هم دارد. یک توافق نانوشته میان آمریکا و داعش به وجود آمده که می تواند منافع واشنگتن را تامین کند. طالبان هر نوع عضویت در داعش را ممنوع کرده است و داعش را یک نیروی منحرف می داند. افزایش تنش میان طالبان و داعش و جنگ علیه همدیگر می تواند هدف طالبان مبنی بر اخراج آمریکایی ها را تضعیف کند و طالبان را در شرایط سختی قرار دهد. تضعیف طالبان به معنای استمرار بلند مدت اهداف آمریکاست و این را واشنگتن به خوبی می داند.
دنبال روشهایحقوقی باشیم
اکبر ترکان در آرمان نوشت:
آنچه برای کشور ما مهم است اینکه افکار عمومی مردم دنیا نسبت به مظلومیت جمهوری اسلامی روشن باشد و ما بتوانیم در موقعیت جهانی، مواضع خودمان را به خوبی برای مردم دنیا بیان کنیم. دونالد ترامپ، آژانس بینالمللی انرژی اتمی را دعوت کرده و میخواهد با هیاهوی سیاسی بر علیه جمهوری اسلامی یک بیانیه دریافت کند.
این برای کشور ما خیلی مهم است که اروپاییها و آژانس بینالمللی و همه کشورهای مستقل جهان الان به ما حق میدهند و معتقدند که ما به تعهداتمان پایبند بوده و هستیم و این ترامپ است که نسبت به تعهدات پایبند نبوده و نیست. بنابراین ما باید این رویه را حفظ کنیم و نباید در موضعی قرار بگیریم که مردم دنیا تصور کنند نسبت به تعهداتمان عدول کردهایم.
نباید بگذاریم در رسانهها و تبلیغات در مظان این اتهام قرار بگیریم. لذا انتظارم از همه دست اندرکاران تصمیمگیری کشور این است که با هوشیاری و با توجه، طوری رفتار کنیم که حمایت افکار عمومی مردم دنیا، حمایت سازمانهای بینالمللی، حمایت اتحادیه اروپا را همچنان همراه داشته باشیم و ترامپ را در موقعیتی که هست و الان در انزوا قرار گرفته، نگهداریم.
یعنی ما نباید با اشتباهات، فضایی فراهم کنیم که آنها موفق شوند در رسانهها و فضای سیاسی و افکار عمومی مردم دنیا، ما را متخلف نسبت به تعهداتمان قلمداد کنند. درواقع این کار، نجات دادن ترامپ از تنهایی است. ترامپ را باید یک سیاستمدار ورزیده بدانیم. سیاستمداری که سعی میکند در جاهای مختلف برای خودش با گفتار متفاوت، موقعیت کسب کند.
هرچند که ما ترامپ را دیوانه خطاب میکنیم اما نمیدانم آیا بیشتر مردم آمریکا هم مثل ما فکر میکنند؟ ترامپ اگر جنگی را آغاز کند در انتخابات شکست میخورد. بنابراین کوشش میکند با رعب و وحشت کار خود را جلو ببرد و وارد جنگ نخواهد شد تا انتخابات برگزار شود. اگر ترامپ بخواهد جنگی را شروع کند در دور اول ریاست جمهوریاش نخواهد بود.
از طرفی انگلیس همیشه دنبالهرو آمریکا بوده است و حتما هم در توقیف نفتکش ایرانی فکر عواقبش را کرده است. چون این موضوع هم عواقب حقوقی دارد و هم عواقب اقدام متقابل. سیاست ما، آغاز جنگ و ورود به جنگ نیست. آقا هم فرمودند که جنگی اتفاق نخواهد افتاد، بنابراین ما باید دنبال روشهای حقوقی باشیم.
اکنون باید از این اقدام انگلیس در توقیف نفتکش ایرانی به دستگاههای بینالمللی شکایت کنیم و اقدامات حقوقی انجام دهیم. انگلیس حق توقیف کشتی ما در آن نقطه را نداشته است. ممکن است اگر از راه حقوقی جواب نداد فکرهای دیگری هم بکنیم ولی فعلا باید مسیر اقدام حقوقی و شکایت را در پیش بگیریم.
کابوس یمن برای اتاق شیشهای امارات
سید رحیم نعمتی در جوان نوشت:
این روزها اخباری در مورد کاهش نیروها و تجهیزات اماراتی در جنگ یمن منتشر میشود. بخشی از نیروهای اماراتی در پایگاه نظامی صرواح واقع در استان مأرب در روز چهار شنبه گذشته این پایگاه را ترک کردند. این جدای از خروج نیروهای اماراتی از بندر حدیده و عدن است که قبلتر اتفاق افتاده بود.
مجموع این بیرون کشیدن نیروها باعث شد گمانهزنی بر سر عقبنشینی اماراتیها از جنگ یمن بر سر زبانها بیفتد تا اینکه عبدالله عبدالخالق، مشاور پیشین محمد بن زاید ولیعهد ابوظبی، با برشمردن دلایلی اصل عقبنشینی نیروهای اماراتی از یمن را تأیید کرد. حالا مسئلهای که باقی مانده این است که بن زاید در گرماگرم جنگ یمن و در موقعیتی که منطقه به بالاترین حد از تنش رسیده، تصمیم گرفته به آرامی پای خود را از یمن بیرون بکشد یا دستکم نقشش را در جنگ با این کشور کم کند.
عبدالخالق در پیام توئیتری خود سه دلیل میآورد؛ اول اینکه آتشبس الحدیده ادامه یافته، دوم اینکه نیروهای حامی دولت مستعفی یمن آمادگی و شایستگی کامل دارند و سوم اینکه عملیات نظامی در سال جاری میلادی کاهش یافته است.
معلوم است که هر سه دلیل او صرف بهانهجوییهایی برای توجیه عقبنشینی از یمن هستند، چرا که آتشبس الحدیده دستکم در واقعیت امر بارها از سوی ائتلاف سعودی- اماراتی و نیروهای مزدور تحت امر این دو نقض شده و دولت مستعفی یمن هم نیروی آن چنانی برای بقا ندارد که برخوردار از «آمادگی و شایستگی» کافی باشند.
علاوه بر این، کاهش عملیات نظامی در سال جاری میلادی بیشتر به دلیل استیصال ائتلاف سعودی-اماراتی در جنگ بوده چنان که تا قبل از ماه دسامبر از تمام توان و نیروی خود برای اشغال الحدیده استفاده کردند و بعد از مقاومت سرسختانه نیروهای یمنی بود که مجبور شدند به توافق استکهلم و برقراری آتشبس در این شهر تن بدهند. بنابراین، دلیل عقبنشینی را باید در عواملی جست که بن زاید را مجبور به تغییر روش در جنگ یمن کرده است.
رسانههایی مثل اشپیگل آنلاین، میدل ایستآی و وال استریت ژورنال این موضوع را در روزهای اخیر مورد بررسی قرار دادهاند و با وجود اختلاف نظر هایی، اما در برخی نکات اشتراک نظر دارند. یکی از نکات مشترک این رسانهها در طولانی شدن جنگ یمن است که اماراتیها را نگران پیامدهای آن کرده است.
لغو قراردادهای نظامی امریکا با سعودیها توسط کنگره یکی از پیامدهای این جنگ است که گریبان سعودیها را گرفته و اماراتیها با توجه به این موضع به فکر افتادهاند که به آرامی و تا دیر نشده خود را از شر جنگ یمن راحت کنند و دچار این وضعیت سعودیها نشوند.
بالا گرفتن تنشها نکته دیگری است که به نظر میرسد اماراتیها این جریان را چندان به نفع خود نمیدانند به ویژه اینکه آسیبپذیرترین کشور منطقه نسبت به افزایش تنش هستند. به این جهت است که بن زاید سعی میکند با کم کردن نیروهایش در یمن از میزان تنش در منطقه بکاهد تا این که کار به حد خطرناکی نرسد و منافع حیاتی اماراتیها به طور مستقیم به خطر نیفتد.
این نکته با توجه به توان موشکی و پهپادی کشور یمن قابل توجه است که شرایط جنگ را تحت تأثیر خود قرار داده و معلوم شده که تأسیسات حیاتی عربستان مصون از حملات موشکی و پهپادی جبهه مقاومت یمنی نیستند. در واقع، هزینه این حملات در حساب و کتاب سعودیها و اماراتیها محاسبه نشده بود و حالا اماراتیها متوجه شدهاند که چنین هزینهای بیشتر از منافعی است که از تجاوز به یمن در نظر داشتند.
روزنامه رأیالیوم در این خصوص خبر از گفتوگویی بین محمد بن راشد، حاکم دبی، با بنزاید داده که بن راشد به ولیعهد ابوظبی گفته که دبی نمیتواند هزینه حملات موشکی و پهپادی یمنیها را متحمل شود و در صورت ادامه جنگ یمن، «وحدت و یکپارچگی امارات متحده عربی در معرض خطر قرار خواهد گرفت.»
مجموعه این عوامل باعث شده بنزاید رفته رفته نیروهای خود را از یمن خارج کند بنابر تحلیل اشپیگل آنلاین، خروج نیروهای اماراتی از جنگ یمن عملاً به زیان محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، است و میتواند موقعیت نظامی او را در جنگ یمن دشوارتر سازد و به قول این رسانه آلمانی، به همین دلیل است که «امارات اقدام به خروج پنهانی نیروهای خود از یمن نموده است.» به این ترتیب، میتوان گفت منفعتطلبی بنزاید بر وفاداری او به بنسلمان غلبه کرده و برای پرهیز از هزینهای بیشتر حاضر شده که در این شرایط حساس پشت متحد نزدیک خود را در یمن خالی کند.
این قفل با چکش باز نمیشود
ژوبین صفاری در ابتکار نوشت:
یکی از بزرگان از منظر و موضع همدلانه و مشفقانه خطاب به دولتمردان طی روزهای اخیر گفته بود: «نام دولتتان که «تدبیر و امید» است و میگویید کلید را هم دارید، پس مشکلات قفل شده را با کلیدتان حل کرده و قفل را باز کنید و اگر دیدید قفلها با کلیدتان باز نمیشود لااقل آن را با چکش باز کنید.»
این سخنان هرچند میتواند به التیام روانی مردم در این شرایط سخت اقتصادی کمک کند اما باید دید واقعاً میتوان با همین چند نصیحت مشکلات اقتصادی کشور را حل کرد؟ ناگفته پیداست که اقتصاد به عنوان یک علم و تخصص مهم، تابع متغیرهایی است که قطعاً با دستورالعمل و البته این توصیههای دلسوزانه فاصله دارد. اصل این حرف که مستعضفان جانشان به لبشان رسیده و برای حل مشکلات باید از نظر متخصصان استفاده کرد درست است. اما مگر در این سالها متخصصان از تاثیرگذاری سیاست بر اقتصاد کشور سخن نگفتهاند؟
آیا می توان مشکل اقتصاد را به عملکرد دولت و مجلس به تنهایی ربط داد؟ هر چند که این دو نهاد نیز خالی از خطا نبوده و نیستند. اما مگر کوبیدن بر طبل آتش افروزی و اصرار بر تندروی در سیاست خارجی طی سالهای اخیر بر اقتصاد اثرگذار نبوده است؟
زمانی که هیچ یک از جریانهای سیاسی حاضر نشدهاند در این بزنگاه سخت اقتصادی، از خودگذشتگی سیاسی کنند و به جای فکر به منافع فردی و گروهی دست از خودتحریمی بردارند؛ چگونه میتوان، درهای قفل شده اقتصاد را گشود؟ بیتردید مشکلات اقتصادی کشور ریشه در عدم مدیریت یکپارچه دارد که برخی از مشکلات حتی از دست قوه مجریه نیز خارج است. بسیار سخت خواهد بود که شعار حمایت از تولید بدهیم و به صادرات تولیدات و ورود ارز به کشور بیتوجه باشیم. فساد و رانتی که همواره طی سالهای گذشته با آن مواجهیم تنها با عزم یک قوه حل شدنی نیست.
هر چند دولت نیز شعار شفافیت را به صورت نیم بند اجرا میکند و در این زمینه هنوز گامهای اساسی برداشته نشده است؛ اما آیا سایر نهادها برای تحقق شعار شفافیت گامی برداشته اند؟ اصلاح نظام بانکی و مالیاتی، معضل بزرگ اقتصادی کشور است که البته بخشی از آن به دست دولت و بخش دیگر به عزم همه نهادهای تصمیمگیر ربط دارد. اما اگر سیستم بانکی کشور ارتباطی با جهان نداشته باشد نمیتوان به بهبود آن نیز امید کامل داشت. به نظر میرسد اتفاقاٌ مشکل اقتصاد کشور از آنجایی آغاز میشود که به جای کلید، چکش به دست گرفته شد و خود دولت نیز در آن دخیل شد.
مسئله درست از جایی آغاز شد که راه حلهای بخشنامهای و دستوری را جایگزین شیوههای علمی کردیم. اقتصاد هر کشور بیتردید به سرمایه گذاری و هدایت نقدینگی به سمت و سوی درست احتیاج دارد اما این مهم زمانی رخ خواهد داد که سرمایه احساس امنیت کند.
امنیتی کردن اقتصاد البته راه حلی نیست که بتوان با آن بخش خصوصی را شکوفا کرد و امید داشت تا اشتغال مولد ایجاد شود. درهای اقتصاد را نمیتوان با تندروی به روی جهان بست و انتظار شکوفایی داشت. بنابراین اقتصاد امروز راهحل عملیاتی میخواهد، اما بیشک راهحلهای آن نیازمند تغییر در بسیاری از ساختارهای موجود در سپهر سیاسی و اقتصادی کشور است.
تاوان تکرار دروغ
سید محمد بحرینیان در رسالت نوشت:
10 سال از دروغ بزرگ تقلب در انتخابات می گذرد. اسم رمزی که منشأ اتفاقات بزرگی بود. وقایعی که جشن بزرگ ملی و نصاب بی نظیر حضور مردم در انتخابات را به عزای ملی تبدیل کرد. مردم ایران در سال 88 دو برابر کشورهای مدعی دموکراسی در انتخابات حاضر شدند و به گزینه مورد علاقه خود رای دادند اما عده ای قبل از اتمام شمارش آرا، فریاد پیروزی سر دادند! گناهان نابخشودنی فتنه گران بارها و بارها در صحبت بزرگان کشور و اهالی سیاست، ذکر شده است، اما اینکه هنوز افرادی مترصد آن هستند که از آن نمد، کلاهی برای خود و جریانشان بدوزند عجیب است.
دروغگوهای تکراری در رسانه های زنجیره ای خود، سال ها کام مردم را تلخ کردند و امروز یکی از آنها حکم حبس خود را بابت یکی از دروغها گرفت، اما این حبس دو ساله، جوانانی که از کشور رفتند را برنمی گرداند؛ جوان هایی که در هیجانات مقتضای سن خود با دین فاصله گرفتند را به صراط مستقیم برنمی گرداند؛ انقلابیونی که از قطار انقلاب پیاده شدند را سوار نمی کند.
در ترکیه برای آشوبگران و کسانی که به دنبال براندازی بودند قبر کنده و اعلام کردند جای معترضان اینجاست؛ اما در کشور ما ترحم به این افراد، باعث شده بعد از 10 سال، فردی که حیات سیاسی اش پایان یافته بود به خود جرات دهد باز هم دروغ های آن روزها را تکرار کند که بگوید اگر ما مسبب بالا آمدن این دولت ناکارآمد شدیم، بی تقصیریم؛ اگر 88 کاندیدای ما رئیس جمهور شده بود، الان اوضاع این نبود، اما باید گفت ما حافظه تاریخی مان بد نیست؛ چهره های امروز دولت، چهره های ستاد فتنه گران بودند. آش همان بود و کاسه همان. شما اساسا دولت حرفید نه عمل؛ متاسفانه حرف ها هم دروغ است؛ ای کاش لااقل حرف ها راست بود.
آخرین میخ بر تابوت تقلب را خود مدعیان دروغین تقلب زدند. شرح دادگاه، بهترین سند برای دست خالی بودن این دروغگویان بود. کسانی که حتی بلد نبودند در اینترنت به درستی جستوجو کنند و صرفا عادت به تکرار حرف بزرگترهای خود کرده بودند، تاوان این تکرار کورکورانه را پشت میله های زندان خواهند داد. کسی که روزی دارو به دست مردم میداد امروز، داروی او، محرومیت از حضور در اجتماع و سکوت است تا یاد بگیرد امنیت یک کشور، بازیچه دروغ پردازی های او و هم فکرانش نیست. این سزا، کمترین چیزی است که برای خیانتکاران به امنیت و آرامش روانی مردم می شود در نظر گرفت.